مقالات

استاد يحيي و تناسبات طلايي

استاد يحيي تار ساز، با نام اصلي هوانس آبکاريان، در سال 1254 شمسي در محله‌ي جلفاي اصفهان چشم به جهان گشود؛ پدرش خاچيک و عمويش هامبارسون علاوه بر شغل نجاري در حد برترين استادکاران، به ساخت ساز و خصوصآ تار نيز ميپرداختند.

بدليل پيچيدگي کار ساخت ساز و احتياج به داشتن تخصص‌هاي مختلف يحيي جوان با استفاده از تجارب پدر و خانواده‌ي خويش در اوان جواني شروع به ساخت تار نمود .با اينهمه بر ما پوشيده است که چرا وي در حدود سي‌سالگي از اين شغل فاصله گرفت و به کار دولتي اشتغال پيدا کرد. چنانچه از نامه‌ نوشته‌ شده وي که براي قدرداني از مدير مجله ناهيد (که در شماره قبل مجله از کار اوتقدير و تجليل شده است) در سال 1306 نگاشته شده است بر‌مي‌آيد وي در حدود سالهاي 1300 شمسي دوباره به کار ساخت ساز بازگشته و تا زمستان 1310 که بطور ناگهاني فوت مي‌کند بدين کار اشتغال داشته است.(براي اطلاعات بيشتر و دقيق‌تر از زندگي استاد يحيي به مجموعه مقالات آقاي دکتر ساسان سپنتا و خانم لاله جوشني در فصلنامه‌ي ماهور، شماره‌ي 31 رجوع کنيد.)
البته استاد يحيي اين شانس را داشته که از اطلاعات ذي قيمت خانواده استفاده کند، زيرا ساخت ساز نياز به دانستن کامل رشته هاي مختلف چون چوب‌شناسي،نجاري ،رنگ و پوشش ساز، ابزارشناسي و … دارد که بدست آوردن تجربه در هريک حداقل يک‌دهه از عمر را نياز دارد . چنانچه بطور مثال در زمينه ابزارشناسي و کار با ابزار ، تنها براي يادگيري طرز صحيح تيز کردن ابزار به ده سال تجربه نياز است.(برگرفته از مقاله تيز کردن ابزار در کتاب
Lutheire Tools
که در آينده قسمت‌هايي از آن ترجمه و بروي سايت قرار خواهد گرفت.) و اين همه تنها بخش مربوط به ساخت فيزيکي ساز است و تخصص صدا‌شناسي و ساخت ساز خوش‌صدا وپيدا کردن ارتباط تغييرات صوتي در صورت تغييردر فيزيک ساز خود حکايت جدايي است که سالها کار مي برد.
Bold

بي دليل نيست که سازندگان سازي در تاريخ ماندگار شده و بدرجات عالي شهرت و اعتبار مي‌رسند که در يک خانوده‌ي سازساز بوده باشند و در واقع در اثر استفاده از تجارب چند نسل است که فردي مي‌تواند به بالاترين سطح کيفي برسد، که نمونه آن خانواده استراديواري ونيز خانواده يحيي است.

حالا شايد بهتر باشد تا با خواندن نامه‌ي استاد يحيي با چگونگي طرز فکر او و تاريخچه زندگي‌اش از زبان خودش آشنا شويم( اين همان نامه اي است که يحيي خان براي تشکر به روزنامه‌ي ناهيد نوشته است .اصل اين نامه در اثر تلاش آقاي تينوش بهرامي بدست آمده که تصوير ان در سايت ايشان قابل ملاحظه است. آدرس سايت
www.tinoushbahrami.com

آقاي مدير،
بدون ذکر هيچ مقدمه با يک دنيا تشکر از لطف جنابعالي که نام گمنام حقير را سرلوحه يک قسمت از مقالات زيباي ناهيد قرار داده بوديد عرضه مي‌دارد که يگانه علت ترقي خارق‌العاده صنايع در ميان ملل متمدنه مغرب‌زمين همانا قدرشناسي و تشويق کاملي است که به انواع مختلف از ارباب حرف و صنايع مي‌شود- و از همين نقطه‌نظر است که مخترعين و صنعت‌کاران لايق در راه تکميل حرفه و صنعت خود حتي از بذل جان هم مضايقه نمي‌کنند!
صنعت ناقابل حقير لايق آن نيست که يک قسمت ذي‌قيمت جريده محترمه ناهيد و دقت قارئين محترم آنرا ولو من باب مثال هم باشد اشغال و تضييع نمايد و اما بديهي است همين اندازه از تشويق موجب دلگرمي ساير ارباب صنايع شده و اگر ظاهرآ بازارشان رونقي ندارد لااقل روحشان بشاش و از اين سرزمين به کلي مايوس نميشوند! من باب مثل عرض ميکنم: اوقاتي که الجآ و ناچارآ دست از حرفه خود کشيدم و بنوکري دولت اشتغال داشتم در هر گوشه که بودم اتصالآ حقير را تشويق باعاده شغل اوليه‌ام مي‌نمودند، حتي اخيرآ که در قزوين اقامت داشتم سفارشات زيادي بحقير رسيد بقدري که مشتبه شده و يقين کردم که در روحيات جامعه تغييري حاصل و شايد مميزي در اصل و بدل بفرموده جنابعالي پيدا شده است. اين بود که دست از لقمه نان راحت کشيده و با شوق مفرطي با تيشه بي پير بجان تنه‌هاي درخت بارور توت و گردو افتادم! ولي افسوس که طهران همان طهران سابق و حقير هم در گوشه‌ي فراموشي باتلاف اوقات عزيز مشغول و بقول عوام هر گردي را گردو ميدانند در هر حال باز با يکدنيا تشکر از اينکه بدون هيچگونه سابقه و شناسايي از راه تلطف از اين افسرده ضعيف دلجويي فرموده‌ايد و همين اندازه از قدرشناسي حضرتعالي را بهترين اجر و مزدي براي زحمات سي‌ساله خود ميدانم.
ايام افاضت مستدام
يحيي تارساز

با توجه به نثر منشي‌يانه‌ي او ميتوانيم به سطح سواد و دانش او پي ببريم و با ديدن سازهاي او نيز به نگاه زيبايي‌شناسانه و دقيق و تيزبين و حسن کمال‌جويي او واقف شويم.البته اطلاعات زيادي نيز از زندگي استاد از دقت در لابلاي اين چند سطر بدست مي آيد که يکي از انها روحيه افسرده و ياس مفرط از عدم احترام و ارزش جامعه به کار و شغل اوست که هنوز هم متاسفانه همين نگاه به اين پيشه در ايران وجود دارد؛

تناسبات طلايي در تار يحيي

نتايج تحقيقات علمي و روان شناسي اعلام مي کند که زيبا ترين اشکال و سطوح از نظر انسان ها، آنهايي هستند که در ابعاد آنها نسبت طلايي بکار رفته است. اين نسبت به عنوان عدد في خوانده مي شود و معادل آن به صورت اعشاري در حدود 1.618 است.اين نسبت را در دوره رنسانس نسبت اسماني و از قرن 19 نسبت طلايي مي خوانند.
با نگاه دقيق به اندازه‌هاي تار يحيي متوجه ميشويم که ابعاد کاسه تار به اندازه 34 در 21 يکي از دقيق‌ترين مستطيل‌هاي طلايي است.(مستطيلي است که نسبت عرض و طول آن 1.618 باشد که از نظر زيبايي‌شناسي شکيل‌ترين و زيبا‌ترين مستطيل است).البته در بعضي از تارهاي آخر يحيي اندازه 35.1 در 21.7 نيز مشاهده شده که همان نسبت طلايي را دارد.
ازطرف ديگر اندازه خطي که کاسه و نقاره را به دو نيم ميکند در پايين‌ترين نقطه اتصال با کف کاسه در فاصله‌ي نسبت طلايي از طول کاسه تار است خرک تار نيز دقيقآ با همين نسبت بروي دهانه تار قرار ميگيرد.
يعني اگر طول کاسه را 34 بدانيم محل قرار گيري خرک در فاصله 21‌سانتي از بيخ دسته است.
علاوه بر اين نيز محل زدن مضراب بر سيمهاي تار در فاصله معکوس محل خرک است.و اين در حالي است که محل ضربه به سيم بر روي سيمهاي سه تار که همين طول سيم مرتعش را دارد در حدود 1.5 تا 2 سانتيمتر جلوتر ،به طرف دسته است.

_DSC4918

طرح در ابعاد دقيق نيست

بدون شک تراشيدن کاسه‌ي تار در ابعاد و تناسبات طلايي فقط مي‌تواند ناشي از چشم زيبايي‌شناس استاد يحيي باشد که نه فقط در ابعاد کاسه بلکه در تراش تمام منحني‌هاي کاسه، نقاره و دهانه‌ها به زيباترين فرم و لطيف‌ترين قوس‌ها و منحني‌ها تجلي يافته است. البته عده اي ممکن است فکر کنند که تناسبات طلايي از ذهن غربي ها و از ديد زيبايي شناسي انان بدست آمده است، در حالي که اين تناسب در ابعاد بدن انسان و در اندازه هاي برگ گياهان و در طبيعت به وفور ديده مي شود .
شايد بد نباشد که به تناسبات طلايي که در ويلن‌هاي استراديواري نيز بکار رفته توجه کنيم. البته اين مطلب در سايت‌هاي مربوط به ويلن‌سازي مورد بررسي قرار گرفته است ولي شايد ديدن ويلن و تناسبات آن جالب باشد.

029

برگرفته از کتاب “هنر طراحي ويلون” نوشته سرجيو موراتف

بهر صورت بايد اذعان کرد که اين بحث فرصت و مطلب بيشتري را مي‌طلبد که شايد در زماني ديگر بتوان آن را بهتر و کاملتر بررسي کرد.ء